پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
معرفی رمان برای طرفداران رمان فارسی
نوشته شده در دو شنبه 19 آبان 1393
بازدید : 510
نویسنده : AmirAli

هیچ وقت از خودتان پرسیده اید که چرا باید رمان فارسی بخوانیم. من هر بار به قفسه رمان های فارسی در کتابفروشی خیره می شوم، از خودم می پرسم واقعا لزومش چیست؟ دنبال چه می گردیم؟ فکر می کنم هر خواننده ای به هر حال در برهه هایی از زمان به ادبیاتی از جنس فرهنگ خودش نیاز دارد و خوانندگان حق دارند که طالب آثاری کاملا ایرانی باشند و آثاری که به زبان خودشان، در مورد خودشان و به قلم یکی از خودشان است.

ولی این سرخوردگی و ناامیدی تا جایی پیش رفته که مدت هاست این آرزو را چال کرده ایم. البته چیزهایی هست. بارقه های امیدی، شهاب هایی که گاهی در آسمان ادبیات معاصر می درخشند و زود خاموش می شوند.

باید اعتراف کرد که رمان فارسی در کماست و هزار جور دستگاه و لوله به آن وصل است تا زنده نگهش دارد. (و حتی داستان کوتاه اما چون پرونده کوچک مان در مورد رمان است، مجبوریم عجالتا از آن فاکتور بگیریم.) چهار رمان معاصر هستند که مرورشان در اینجا خالی از لطف نیست. هر کدام از جنبه ای قدرتمند شده اند اما شاید ضعف هایشان مانع از این می شود که رمان فارسی را زنده کنند.

روان پریشی در روستا و مه

بیایید با رمان «بهار برایم کاموا بیاور» مریم حسینیان شروع کنیم. رمان روایت اول شخص زنی است که با شوهر نویسنده اش و دو بچه خیلی کوچک به خانه ای در برهوت کوچ کرده اند تا مرد بتواند رمان جدیدش را بنویسد. خانه قدیمی و ترسناک است و کاملات تک و تنها و دور افتاده است.

مرور کوتاه چهار رمان فارسی معاصر


منتقدان آن را در دسته رمان های «روان پریش» قرار داده اند که خیلی هم بی راه نیست. عناصری در این اثر هست که آن را متمایز می کند. لایه های متعدد، توهم و هذیانی که با واقعیت در هم پیچیده می شود و ترس و وحشتی که نویسنده به عمد و ماهرانه ایجاد می کند اما حیف و صد حیف که خواننده برای رسیدن به این عناصر و برای کشف حقیقت این رمان باید صفحه های متوالی صبر کند؛ صبری که بعید است در بسیاری پیدا شود.

نویسنده می توانست خیلی زودتر از اینها خواننده را جذب کند، نه اینکه بگذارد فکر کنیم که باز هم با یک اثر روزمره روبرو هستیم؛ اثری مملو از واگویه و روزمرگی از زبان یک راوی زن که حداقل در ظاهر چنین می نماید که بی وقفه فلاش بک می زند به خاطرات خود و شوهرش و باز کردن ناگهانی چند گره و راز در صفحات آخر؟ این هم جنبه نابخشودنی دیگری بود.

بازوی روی لبه تیغ

آیدا مرادی آهنی با «گلف روی باروت» تلاش زیبایی برای خلق اثری جنایی - پلیسی کرده که بی شک با یک اثر عامه پسند فاصله زیادی داشت. شروع این رمان بی شک بی نقص است؛ دلیل های بهتری از معامله در یک کشتی هست که به خاطرش آدم بکشند اما باور کردن این دلیل هم زیاد سخت نیست.

رمان داستان زن جوان و بسیار مرفهی را روایت می کند که روحیه لجوج و یک دنده و جسورش پای او را به ماجراهای خطرناکی باز می کند. در واقع او ناخواسته وارد بازی هایی می شود که منشأشان بسیار کثیف تر از آن چیزی است که او می اندیشیده؛ بازی هایی که نه تنها ثروتش را از او می گیرند، که جانش را هم به خطر می اندازند.

مرور کوتاه چهار رمان فارسی معاصر


پلات منسجم داستان، خواننده را به این نویسنده جوان امیدوار می کند اما داستان در میان انبوهی از اطلاعات زائد که گاهی رمان را شبیه به کتاب خلاصه تاریخ هنر می کند، گم می شود. باز هم برگشت به خاطرات نفس خواننده را می گیرد و این همه پرسه زدن در ذهن راوی، با وضعیت بحرانی او که قلب را به تپش می اندازد و در نتیجه انتظار عمل گرایی را بالا می برد، در تضاد است و در آخر گویی رمان جمع نشده. این به معنای لزوم داشتن پایانی بسته نیست. انگار از جایی رمان با آن حجم اطلاعات و جزییات از اختیار نویسنده خارج شده است.

روزمرگی های یک نسل سومی

برای خواندن «دوشنبه» آراز بارسقیان لزوما نمی بایست «یکشنبه» را هم خوانده باشیم. داستان هنوز در مورد همان مرد جوانی است که تلاش می کند زندگی اش را با دغدغه های کوچک و بزرگش پیش ببرد. ترجمه می کند و فیلمنامه می نویسد. سعی می کند خواهرش را از دردسر نجات بدهد. در یک کلمه؛ زندگی معمولی.

مرور کوتاه چهار رمان فارسی معاصر


زندگی معمولی که دغدغه انجام کارهای فرهنگی و کسب درآمد از این راه در آن بارز است که در گیرودار رابطه هاست. رابطه های عاطفی از دست رفته، روابط خانوادگی، روزمرگی، خاطرات گذشته و چیزهایی از این دست. این به تنهایی نمی تواند یک اثر داستانی را پیش ببرد. تمام این عنصرها به دلیل نبود پیرنگی محکم و سرسری طی کردن پروسه رمان نویسی حرام شده اند.

رمانی برای تهران

«یوسف آباد خیابان سی و سوم» سینا دادخواه باعث شد که کتاب دوم او یعنی «زیباتر» با اشتیاق بیشتری به دست گرفته شود. رمان با سرخوردگی از افتادن در درس دیفرانسیل شروع می شود. هومن به در خانه استادش می رود تا او را لااقل به یک 10 راضی کند. باقی ماجرا درگیری شخصیت با روابط عاطفی اش است، روابطی که شاید قرار است منجر به رشد او شوند.

به نظر می آمد با سرعت بی حد و حصری شاهد یک خاطره گویی پرشتاب هستیم. مثل «دوشنبه»، «زیباتر» هم از حضور یک پیرنگ اصلی که رمان را محکم سر جایش نگه دارد و مانع از فرو ریختنش شود، محروم است.

مرور کوتاه چهار رمان فارسی معاصر


این گرداب بی امان شخصیت ها در آخر می خواهند ما را به کجا ببرند؟ مثل «یوسف آباد»، تهران در این رمان پررنگ است. عناصر شهری برق می زنند. این در نوع خودش خوب است. عالی است حتی. چون پیش از این در ادبیات فارسی به ندرت به این موضوع توجه شده بود، اما این عنصر خوب مثل عناصر خوب و متمایز کننده رمان های بالا حرام شده است.

و هنوز هم ما مانده ایم با دستانی خالی از رمان، رمان خوب. قفسه های کتابفروشی شاید مملو از رمان فارسی باشد. رمان نوی فارسی، رمان معاصر فارسی، اما هنوز خواندن هیچ کدام با خودش رضایت و آرامش نمی آورد. هنوز هم رمان فارسی دهه های اخیر در کماست.



:: موضوعات مرتبط: فرهنگ و هنر , ,



مطالب مرتبط با این پست
.



می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








بزرگترین حماقتِ انسان در زندگی ، لبخند زدن به کسی است که ارزش نگاه کردن هم ندارد !

کد ِکج شدَنِ تَصآویر

کداهنگ برای وبلاگ

تصاوير زيباسازی|www.takwab.ir|تصاویرعاشقانه